"رسانه"، تلفیق "آگاهی و ضدآگاهی" (فرصت "تهدیدآلود" و مرز باریک "خدمت وخیانت")
هفته پژوهش _ جمعی از معاونت علمی و بنیادنخبگان _ آذر ۱۴۰۱
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام محضر سروران عزیزم خواهران و برادران، تشکر میکنم از این که بنده را به این جمع شریف دعوت فرمودید.
معاونت علمی یا نهادهایی از این قبیل میتواند یک بُعد تشریفاتی و نمایشی داشته باشد و یک بُعد و آثار واقعی. نمایشیاش این است که حکومت علمی مدیریت میکند و جامعه علمی ما هم نگران جامعه است میخواهد به روش علمی مشکلات جامعه را حل کند و از این قبیل. آن وقت میبینید که نهادهای به اصطلاح علمی یک کشور، دانشگاهها و پژوهشگاههایش، بنیاد نخبگانش، معاونت علمیاش، همه نمایشی است و همه کارمند هستند زندگیشان میگذرد و پز علمی میدهند و هیچ کاری نمیکنند و هیچ مشکلی حل نمیشود 5 سال – 10 سال میگذرد راه حل علمی و عملی برای کدام مشکل کشور پیدا شد؟ این نوع نمایشی معاونت علمی و بنیاد نخبگان و دانشگاه و پژوهش است. در واقع شغل است! یک عدهای از این طریق زندگی میکنند با پرستیژ حقوق میگیرند کارهایشان پیش میرود، نمای آن هم قشنگ است! اینها قرار بود علم را به عمل گره بزنند کار جلو برود. خود کار گره میخورد و کاری جلو نمیرود قرار است نخبگان و کسانی که قدرت تشخیص و تحقیق بیشتری دارند سریعتر، راحتتر، به موقع بالا سر مشکلات و معضلات مردم حاضر بشوند با دقت و سرعت و با حمایت مشکلات را حل کنند.
اما معاونت علمی و بنیاد نخبگان واقعی میگردد استعدادها را، نبوغها را، نخبگان واقعی جامعه را که عمدتاً هم طبقات متوسط به پایین هستند که دیده و شناخته نمیشوند و در روستاها و شهرستانها و مناطق محروم نفله میشوند اینها را فراموش نمیکنند دنبال یک مشت بچه سرمایهداری که با کلاسهای خصوصی رتبه کنکور میآورند و دانشگاههای خوب میروند برای این که چند سال بخوانند و تمام برنامهشان این است که ساکشان را بستند بروند، بروند انگلیس، کانادا، نه به فکر مردم هستند و نه به دنبال حل مسئله است. یکی از دوستان که از بچههای شریف بود گفت این دفعه دیدی که چندصدتا از بچههای ورودی اخیر که این دو – سه سال آمدند فحش میدادند من خودم فحش بلدم ولی خب از اینها یاد گرفتم. فحشها کمر به پایین بود در دانشگاههای ایران سابقه نداشته نه قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب. نه در حوزه مسائل سیاسی نه غیر سیاسی. در هیچ دانشگاهی در جهان هم من فکر نمیکنم چنین اتفاقی افتاده است گفت عمدتاً هم همین دو – سه سال ورودیهای اخیر بودند همان بچه دبیرستانی که دختربازی میرفتند دَم مدارس دخترانه و توی ورزشگاههای فحشهای ناموسی میدادند همانها آمدند خانوادهها خرپول که معلمهای خصوصی و بعضی از این مدارس غیر انتفاعی تخصصشان زندگیهای اشرافی بخور و بخواب برای این که آماده بشود و بگویند فارغالتحصیل دانشگاه فلان و فلان است و بعد هم برود سریع با کمک اساتید نفوذی که داریم اینها را حمایت کنند که بروند برای کمپانیهای سرمایهداری و آنجا بروند و علیه ملت خودشان هم به کار گرفته بشوند. گفت وقتی که نظام آموزشی را ندانسته و نخواسته طبقاتی کردید و مدارس بچه سرمایهدارها بیشترین ورودیهای کنکور در دانشگاههای خوب شد منتظر کدام قشر نخبه هستید که بیایند بروند اردوی جهادی و خدمت به محرومین و حل مشکلات کشور از بین اینها شهریاری و فخریزاده بیرون بیاید. چه بذری کاشتید که یک چیز دیگری میخواهی برداشت کنی! یک چیز دیگری کاشتی و چیز دیگری میخواهی برداشت کنی؟ همان چیزی که کاشتی برداشتی.
فرمودند نقش رسانهها در ذهنیتسازی و تغییرات سیاسی، اجتماعی، سبک زندگی، اینها روی افکار عمومی در ملتهای دیگر. ملتی که ضعیف است به هر اندازه ضعیف هستی تأثیرپذیرتر هستی. هرچه قوی هستی و چیزی برای دانستن و اندیشیدن داری تأثیرپذیریات کمتر است این هم در مورد فرد، خانواده، گروه و حزب و هم در مورد ملت و ملتها صدق میکند. هرچه سطح شعور و سواد سیاسی و سواد دینی و سواد تاریخی پایینتر باشد رسانه دشمن مؤثرتر است. هرچه شما نرمافزار کمتری دارید سختافزارتان هرچه میخواهد باشد آسیبپذیریتان قویتر است. ما دهه 60 سختافزار نداشتیم نرمافزارهایمان قوی بود سختافزاری نداشتیم ولی پیروز شدیم. الآن سختافزارهایمان قوی شده ولی اگر به فکر نرمافزار نباشیم از درون میپاشیم. خود آدم نمیداند که در چه موقعیتی است؟ این اخوی ما خیلی شوخ است میگفت من این شلوارهای کُردی که پایم میکنم از بس راحت است هرچند وقت نگاه میکنم ببینم پایم هست یا نه؟ احساس نمیکنم شلوار پایم هست! الآن این بیماری من و شماها و بیماری نهادهاست! نخبگی شده نخبهبازی! نه نخبهسازی. گاهی هم نخبهسوزی. دو تا جریان است یک عده میگویند این نخبهها چه کسانی هستند یک عده بچه مرفه طلبکار از همه طلبکارند به هیچ کس خودشان را بدهکار نمیدانند فکر میکنند از دماغ فیل افتادند منتظرند همه از جلوی پایشان بلند شوند، بهترین امکانات و شغلها را به آنها بدهند. ول کنید اینها را یک مشت بچه ... اینها فرقشان با بقیه چیست؟ اینها باید بیشتر احساس مسئولیت کنند نه طلبکار باشند این یک فکر که تا حدی درست است و در حدی غلط است. از این جهت که حس مسئولیت باید در اینها بیدار بشود درست است ولی از این جهت که فرق افراد و غیر خاص را نمیفهمی غلط است. آدمها مثل هم نیستند. ضریب هوشی، نبوغ، غیر نبوغ، پیگیری،پرکاری، اینها مفاهیم واقعی و مؤثر است. گاهی یک تشکیلات راه میاندازید چارت پیچیده، پول، ادا و اصول، ماشین، کامپیوتر را همینطوری جمع میکنید کل این تشکیلات را بعد از 5 سال، 10 سال میبینید آن طرف، یک نفر دو نفر توی خانهاش نشسته، در کارگاهش، در آزمایشگاهش کارهایی میکند که کل این تشکیلات همهشان روی هم با هم این کارها را نمیتوانند بکنند و نکردند. این است فرق نخبه و غیر نخبه. منتهی به شرطی که اشکالاتی که در این نگاه اول بود به آن اشکالات هم توجه بشود.
از این طرف هم این نگاه که ما بگردیم نخبهها را پیدا کنیم اولاً که فکر میکنیم هرکس شاگرد اول است نخبه است! اینطوری نیست. خرخون غیر از نخبه است! بعد نخبه را باید چه کار کنیم؟ فکر میکند تحویلش بگیریم یک شغلی برایش پیدا کنیم این در نرود! یک خانهای به او بدهیم و... نه، اصل مسئله این نیست. اصل این است که در این دستگاه کشور و تمدنسازی کجا قرار بدهی؟ یک قوه عاقلهای، بنیاد نخبگان و معاونت علمی ریاست جمهوری باید قدرت برنامهریزی این پروژه را داشته باشد اول این که پروژه باشد ما ده تا پروژه داشته باشیم این کشورهایی که در غرب و شرق، چه سرمایهداری چه کمونیستی سوسیالیستی که بر بقیه جهان مسلط شدند در 7- 8 رشته در خط مقدم قرار گرفتند تولید کننده شدند و بقیه مصرف کننده! همینطوری هری کیلویی جلو نرفتند! اصلاً نمیشود رفت. مگر شما چقدر نیرو دارید؟ چقدر سرمایه دارید؟ چقدر وقت دارید؟ این ماییم که عقل این مسائل را نداریم. چه کسی میداند ما هر سال چه تعداد دانشجو در چه سطحی در چه رشتهای چرا میپذیریم؟ هیچ کس نمیداند خود شماها هم نمیدانید. چه چیزی را میخواهید فرماندهی کنید ما اصلاً نمیفهمیم چقدر نیرو کجا لازم داریم؟ کسی که نمیفهمد در جبهه علمی کشور ما چه تعداد نیرو با چه تخصصی برای کجا لازم داریم؟! همینطوری کیلویی فارغالتحصیل بیرون میدهیم نه شغل دارند نه چیزی سرشان میشود نه جامعه نیاز دارد، نه به درد جامعه میخورد نه به درد خودش و خانوادهاش. آن وقت شما یک عالمه لیسانس و فوق لیسانس و رشتههای مختلف، عموماً رشتههای علوم انسانی ذهنهایشان را زخمی کردی اسمشان هم شده خانم دکتر و آقای دکتر، بعد هم میبیند گرسنه است. خیلی سخت است که آدم دکتر باشد گرسنه باشد، مشکلات ملت نه، مشکلات خانوادهاش را هم نمیتواند حل کند، 10- 20 تا کتاب حفظ کرده، اینهایی که دکتر میشوند 10- 20تا کتاب را هم درست نمیخوانند. این مدارک دکتر و مهندس و نخبه، بیشتر برای مجالس خواستگاری به درد میخورد که ایشان چه کسی هستند؟ بعدش دیگر نمیخورد.
شعور برنامهریزی که در این کنکورها و در این پذیرشها چه تعداد دانشجو باید بپذیریم؟ در چه رشتهای؟ کو شغل آن؟ کو نیاز آن؟ بعد یک رشتههایی شما میخواهید که 5تا متخصص واقعی ندارید سیاهی لشکر هستند دکتر هستند استاد هم هستند سؤالات وقتی که لیزری و دقیق میشود میفهمید چقدر بیسواد هستند! کلیات که همینطور مقاله مینویسند، مقاله علمی مینویسند، ادا و اصولهای روشنفکری و استادی هم بلد هستند که چطوری دماغشان را بالا بگیرند و حرف بزنند، بعد کلمات خارجی بگویند و بعد کلمات فارسی را میگویند ببخشید شما ایرانیها به این چه میگویید؟! تو بچه دهات پشت کوهی تو خودت بپرس ببین به آن چه میگویند ما هم همان را میگوییم! 6 ماه است رفته یک سال رفته آنجا تحویلش هم نمیگرفتند تحقیرش هم کردند ما گرفتار چنین تیپهایی هستند. یک عدهای هم بازیخور هستند برای این که شغل خودشان اینجا تأمین بشود ما داریم جذب میکنیم! ما داریم مشکلات حل میکنیم! ما داریم تولید علم میکنیم! کدام مشکلات را حل میکنی؟ نخبگانی که مشکل ترافیک و مشکل محیط زیست را، مشکل هوای آلوده را، مشکل مکانیزم ادارات که رشوه و اختلاس به حداقل برسد، مشکل کارآمدی در نهادهای حاکمیتی، مشکل کشاورزی، این مشکل که یک طوری نشود که همه کشاورزان در یک سال یک محصولی میکارند بعد همهاش را باید دور بریزند بعد یک سال همان محصول گران است و گیر نمیآید و نیست. خب اینها یعنی شعور مدیریتی و مدیریت علمی نیست! بنیاد نخبگان، معاونت علمی رئیس جمهور، دانشگاههای ما، پژوهشگاههای ما باید بفهمند کجای میدان هستند در کدام میدان هستند؟ پروژه اصلی چیست؟ و در ذیل آن چندتا پروژه فرعی تعریف کردید؟ نظارت آموزش عالی، دانشگاه آزاد با هم مسابقه گذاشتند ساختمان که دارند، دکتر هم که دارند به جای تولید علم دانشجو بگیر! میگوییم برای چه این همه دانشجو در این رشته میگیرید؟ میگوید خب چه کار کنیم؟ ساختمان که داریم، استاد هم که داریم، مخصوصاً رشتههای علوم انسانی که نه آزمایشگاه میخواهد نه کارگاه میکند نه مالیات میخواهد نه کنتور میاندازد که چه گفتی! هرچه در حوزه علوم انسانی گفتی گفتی! شیرتویشیر کامل است! یعنی شما این را بگو بعد هم بگو فلانی هم این را گفته، بعد میگوییم چرا این را میگویی؟ میگویی چرا ندارد یک قرائت این است یک مکتب در علوم انسانی این است یکی هم آن است! شما اگر توانستید در علوم انسانی یقیه هیچ کلاهبرداری را بگیری. چون هرکس هرچه گفت گفته. چون در پزشکی و مهندسی پل خراب میشود، مریض زیر عمل میمیرد 10- 20تا که مرد بالاخره میگویند داری چه کار میکنی؟ در علوم انسانی همه عمو هستند همینطور حفظ کن و بگو! بعد شما نزدیک دو سوم پذیرشها در همین رشتههای علوم انسانی است. بعد این که کاش برای اینها شغل داشتی. خودش احساس میکند هویتی ندارد، برنامهای ندارد، چه میخواهد بگوید؟ اینها چیه، آنها چیه، اصلاً برای چی؟ بعد این را باز معلم نسل بعد میکنید که خودش از خودش و از زندگی خودش ناراضی است خودش نمیداند به چه چیزی عقیده دارد و هویتی ندارد. اگر نخبه علمی قرار شد که اینها یک اشرافی هستند اشراف بین دانشگاهها و مراجع علمی، اشراف آنها را جدا کند و بگوید اینها اشراف علمیاند، چه کار میکنی؟ باید به آنها احترام بگذاریم. خب بله این کار را باید بکنیم، احترام به علم و عالم ضروری است اما این کافی نیست مشکل کشور را حل نمیکند. هیچی همین! اگر همینهایی که گفتم قبول دارید من الآن بلند میشوم میروم! همینها سرنوشت کشور را عوض میکند.
یک روز رفته بودم بیرون شهر، گفتم منم مثل نیوتن، هی نشستم نگاه کردم تا غذا اماده بشود، بقیه کار میکردند من داشتم دانشمند میشدم نگاه میکردم به درخت، به آب. یادم میآید که نیم ساعت به آب رودخانه نگاه میکردم گفتم خب خوب نگاه کنم بالاخره یک چیزی کشف میکنم! خلاصه آن روز تمام شد ما هیچی کشف نکردیم غیر از این که اگر دیر سر سفره بروم آنها غذا را میخورند این را من کشف کردم! خب تو وقتی سؤال نداری 24 ساعته بنشین به یک چیزی نگاه کن، آن چیزی که کار را جلو میبرد فقط نگاه کردن نیست نگاه کردن هم هست ولی باید بدانی دنبال چه هستی؟ شاید هم کرده باشید من اطلاع ندارم. شما باید در 30 رشتهای که کشور نیاز دارد در هر رشتهای 5تا- 10تا پروژه تعریف کرده باشید در حوزه مدیریت این پروژهها، در کشاورزی اینها، در صنعت این، مشکل ترافیک این. شما باید 30- 40تا پروژه برای مشکلات ملی تعریف کنید در چارچوب اینها نخبگان را پیدا کنید، سازماندهی کنید و حمایت کنید و از آنها کار بخواهید کارش را هم نکرد یک اردنگی که برو ما نخبه بیکار نمیخواهیم! ولی این که به یک پرستیژ تبدیل بشود نه.
اما حالا به بحث رسانه بیاییم. این تصور که اینها رسانه را درست کردند که به ما سرویس مجانی بدهند، خدمت به بشر، برای ثوابش هست این کارها را میکنند. طفلکیها دارند زحمت میکشند ما داریم مصرف میکنیم. یک وقتی با یکی از شاهان عربستان مصاحبه کردند گفتند شماچه چیزی تولید میکنید؟ میدانید که عربستان و امارات و قطر آب و غذایشان از بیرون میآید. اینها یک کارخانه واقعی، تولید کالا به طور جدی، تولید علم ندارند فقط دلارهای نفتی است. کشورهای اینها اصلاً کشور نیست بلکه یک پالایشگاه نفت برای آمریکاییها و صهیونیستها و غربیهاست اقتصاد آنها را دارد اداره میکند و دوم این که پایگاه نظامی برای ارتش آنهاست. 4تا خیابان اصلی، رینگ مرکزی شهر 30تا برجهای فلان میسازند آن هم که تازه خودشان نمیسازند پاساژ میزنند جنسهایش را هم خودشان تولید نمیکنند بعد بعضی از آدمهای نادان از اینجا میگویند ببینید قطر، امارات را ببینید چقدر پیشرفت کردند؟ پس نمیدانید پیشرفت یعنی چه. بعد همین ژاپن و آلمان که میگویند پیشرفت اقتصادی خودجوش داشتند اینها 20- 30 سال بعد از جنگ که نابود شده بودند این اقتصاد مقاومتی که ما میگوییم وعمل نمیکنیم بالاتر از آن اقتصاد ریاضتی است آنها بالاتر از اقتصاد مقاومتی، بلکه اقتصاد ریاضتی کردند. سالها فقط نان و سیب زمینی خوردند. ژاپن آن سالهایی که همه جا کولر و تلویزیون رنگی صادر میکرد 40 سال پیش، در خانههای خودشان بادبزن دستی داشتند یا فوقش پنکه. در خانههای خودشان یا تلویزیون نبود یا سیاه و سفید بود. کار میکنند. کم میخورند، کم مصرف میکنند زیاد کار میکنند. تربیت فرهنگی ما در آموزش و پرورش در دانشگاهها، ما افرادی که احساس مسئولیت کنند و غیرت ملی و غیرت دینی و غیرت انقلابی داشته باشند نه؛ خب اینها باید تعریف بشود. من در شرق آسیا به یکی از کودکستانها و مهدکودکهای یکی از این کشورها رفتم گفتم حتماً اینها بچههایشان را سوسول بار میآورند دیدم مثل پادگان نظامی بود، اینجا بچهها را میگذاریم توی مهدکودک آهنگ میگذارند میگویند برقصید تا بمیرید! کودک شاد اینطوری است. شلوارهایشان را خیس میکنند میرقصند تا غش کنند بعد زبان انگلیسی به آنها یاد میدهند فارسی بلد نیست انگلیسی به آنها یاد میدهند! هیچ کس هم مسئولیت آن را نمیپذیرد او میگوید مربوط به بهزیستی است او میگوید مربوط به آموزش و پرورش است همینطور شیرتوشیر! من توی مهدک کودک یکی از این کشورها رفتم اولاً آن مهدکودک به اصطلاح بابای مدرسه برای نظافت اصلاً نداشت. خود این بچههای مهدکودکی باید کل کلاسها و حیاطها را تمیز میکردند. حالا شما همین کار را اینجا بکن پدر و مادرها میآیند پوست کلهتان را میکَنند! بعد سطل زباله گفت توی کلاس نیست گفتم خب آشغالهایشان را چه کار میکنند؟ گفت هرکسی یک کیسه کوچکی میآورد مثلاً مداد میتراشد یا هر زبالهای تولید میکند باید بریزد توی آن کیسه و ببرد خانهشان. بعد به سه سوت این بچهها مثل پادگان باید بیایند بیرون سریع صف بایستند. خب این را دارد از بچگی آماده میکند که تو باید کار کنی و منظم باشی. مسئولیت سرت بشود. ما اینجا آهنگ میزنیم و A B C یاد میدهیم و میگوییم برقص! میخواهیم پیشرفت کنیم ما مدرن شدیم! نه آقا. داریم نسل زباله تربیت میکنیم! بهترین شعارهای دنیا را ما دادیم از این شعارهایی که در این انقلاب داده شد بهتر در دنیا نیست. کف خیابان هر کسی هر کار دلش میخواهد میکند. راجع به مسئله رسانه، از یک طرف از آزادی رسانه حرف زدند ارتباطات جهانی! عصر اطلاعات! عصر ارتباطات! آزادی بیان! اینجا علم است! ایدئولوژی نیست! آزادی! همه جهان مساوی هستند! آن کتاب مشهور را نوشت که زمین مسطح است کروی نیست. مسطح است یعنی هرجا دنیا بایستی تا آخر دنیا را میبینی اینقدر همه چیز شفاف و جلوی چشم همه است! دروغی از این بزرگتر در این قرن گفته نشده! برای رسانه ایدئولوژی تعریف کردند در حوزه ارتباطات مکتبها و ایدئولوژیهای مختلف تعریف کردند به ما و شما میگویند ایدئولوژیک نیست خودشان سراسر ارتباطات ایدئولوژیک است، دموکراسی ایدئولوژیک است، دیکتاتوری ایدئولوژیک است، منافع ملی تعریف ایدئولوژیک دارد در همه جای دنیا همینطور است. به ما و شما میگویند اینجا میگویند منافع ملی یا ایدئولوژی در برابر هم! خودش منافع ملی را کاملاً تعریف ایدئولوژیک میکند یعنی منافع ملی در یک سیستم سوسیالیستی یک معنا دارد در سیستم سرمایهداری که ایدئولوژی دیگری دارد معنای منافع ملی عوض میشود! شما خودتان تعریف ایدئولوژیک از منافع ملی میکنید آن وقت به ما میگویید منافع ملی میخواهید یا ایدئولوژیک؟ منافع ملی مثل خوشبختی و بدبختی است. خوشبختی و بدبختی تعریف تجربی آزمایشگاهی ندارد بعضی از مصادیق آن اینطور است. خوشبختی و بدبختی تعریف فلسفی و ایدئولوژیک دارد. بدبخت شما ممکن است خوشبخت او تلقی بشود! او به چه کسی خوشبخت میگوید؟ او میگوید پول داشته باش و عیاشی کن ولو خانوادهات از بین رفتند و متلاشی شده باشند 70 درصد از بچهها نمیدانند پدرشان کیست! ولی لخت باشید از کشف حجاب شروع کنید تا برسید به ازدواج با حیوانات. یک مرد دارد با یک میمون ازدواج میکند و کشیش هم دارد خطبه عقد میخواند! میمون را تور عروس و لباس عروس پوشانده. یک خانمی با یک خر ازدواج کرده توی اینترنت هست بروید ببینید. به خر کراوات پوشانده، کت تنش کرده و خانم هم قشنگ لباس عروس پوشیده. یکی آمده با گیتارش ازدواج کرده، گیتار را تور عروسی زده، حالا بچهشان چی درمیآید! یکی هم آمده بود خودش با خودش ازدواج میکرد یک لباس پوشیده این طرفش کراوات و کت مشکی این طرف هم تور عروس! بعد به او میگوید شما که همیشه خودت با خودت بودی برای چی ازدواج کردی با خودت؟ میگوید که به کی میشود اعتماد کرد؟ هم خندهدار است اما واقعی است و گریهدار است! این خانم میگوید من به کدام مرد میتوانم اعتماد کنم که با او ازدواج کنم. شما میدانید همینهایی که به ما درس برهنگی میدهند الآن همین انگلستان میدانید یک وزارتی دارد به نام وزارت تنهایی! خبر دارید؟ وزیر تنهایی، وزارتخانه تنهایی، چون دیگر خانواده، محبت، احساس مسئولیت، نیست. اصلاً چرا در این کشورها همه با سگ دارند زندگی میکنند به نظرتان؟ برای این که سگ یک حیوان باوفا و با محبت و بیزبان است هر بلایی سرش بیاورید طفلک مطالبه حقوق سگ نمیتواند بکند. برای این که اینها با همدیگر نمیتوانند زندگی کنند زن و شوهر نمیتوانند با هم زندگی کنند، والدین بچهها نمیتوانند با هم زندگی کنند چون مسئولیتشناس نیست، عاطفه، محبت، تعهد، عشق، همه تنها هستند همه با سگ زندگی میکنند. علت اصلی مسئله این است. محرومیت است. چون هیچ حیوانی به خوبی و وفای سگ نیست مخصوصاً بعضی از نژادهایشان را دیدید که چقدر کوچک و قشنگ هستند.
رابطه انسان – انسان شده رابطه انسان – سگ. بعد کسی نمیفهمد از کجا شروع شد؟ رسانه چه نقشی داشت؟ من یک فیلمی در موبایلم دارم برای حدود 90 سال پیش است که دوربینهای فیلمبرداری تازه به سینما آمده بود وسط خیابانهای لندن گذاشته، مردم دارند رد میشوند. تمام خانمها با حجاب هستند. تازه میدانید که یکی از چند کشورهای فساد در غرب بود. اینها بعد از جنگ جهانی دوم اینطوری کورس گذاشتند و این کارها را کردند. در 90 سال پیش – خیلی برایم جالب است – خانمها در لندن همه حجابهای اسلامی دارند یعنی حجابشان از حجاب خیابانهای ما الآن اسلامیتر بود. چطور شد که بعد از 90 سال، دوتا نره غول و نره خر میروند توی کلیسا با هم ازدواج میکنند؟ میدانید که همجنسبازها را میسوزاندند الآن مسئولینشان با افتخار میگویند پریروز هم تصویر همین شاه انگلستان که جدید هست با همجنسش هست منتشر شد. اینها قبلاً اول میگفتند گناه است بعد گفتند نه گناه نیست جرم است، بعد گفتند جرم نیست بیماری است، بعد گفتند بیماری هم نیست یک سبک زندگی است حالا میگویند افتخار است در رأس حقوق بشر است همه اینها از کشف حجاب و برهنگی شروع شد. فروپاشی خانواده، به رسمیت شناختن حرامزادگی. اصلیترین علت اینها رسانه و سینماست. کل سبک زندگی و اخلاق را، مفاهیم کلمات را عوض کرد.
ما بچه بودیم سوپرمن نشان میدادند این سوپرمن بالاخره من بود، مرد بود. اما سوپرمن الآن اواخواهری و همجنس باز است! یعنی بچههای الان به کوچک سه – چهار ساله دارند آموزش میدهند. یک نسل را و یک جامعه را به خاک سیاه مینشانند. کارتن، انیمیشن، بازی، فیلم سینمایی، سرگرمی، بازیهای کامپیوتری، وسط بازی دارد فساد انحراف جنسی را دارد تلقین میکند، امتیاز میگیرد که ببوسد به او امتیاز میدهد. میگویند آقا بازی و سرگرمی را به اخلاق و ایدئولوژی ربط ندهید. رسانه ربطی به ایدئولوژی ندارد. بیشرف شما که همه کارها را در جهت منفی کردید میگویید در جهت مثبت آن نکنید؟ ایدئولوژی فساد را عیب ندارد با ورزش قاطی شود، میگفتند ورزش را سیاسی نکنید، نخیر، ورزش از ارزش جدا نیست، ورزش هم جزو زندگی است ورزش ما پهلوانی است ورزشکار انسان است قبل از این که مسئول باشد. انسان در برابر عدل و ظلم مسئول است. باید آنجا رفتید هم کرامتتان و هم حجابتان و هم شعارهایتان را حفظ کنید اول انقلاب ورزشکاران که ما میرفتند در میدان کشتی و فوبتال اول شعار میدادند الله اکبر و... بعد جلویشان را گرفتند که اینجا میدان سیاسی نیست که شعار میدهید اینجا شعار ندهید ورزش را سیاسی نکنید. حالا خودشان دارند چه کار میکنند؟ ایدئولوژیهای ارتباطی در حوزه رسانه برای تأمین سلطه جهانی، رسانه در خدمت اهداف سیاسی و دیپلماتیک و منافع اقتصادی هسته مرکزی سرمایهداری، بخصوص صهیونیستها در آمریکا. از این طرف میگویند که همینهایی که میگویند آزادی رسانه و بیان. الآن همین چند روز پیش که این تلویزیون انگلیسی ما PSTV را بستند و گفتند نمیگذاریم فعالیت کند. یکی دو سال پیش همان اسپانیش، تلویزیون اسپانیولی ایران را بستند و قطع کردند این طرف هم میگویند شما نباید ببندید نباید پارازیت بدهید ما باید هر کاری میخواهیم بکنیم شما جواب هم نباید بدهید. خب این قضیه که رسانه یک اسلحه است صحبت از آگاهیبخشی نیست. اتفاقاً در عصر ارتباطات و آگاهی اتفاقاً بیشتر سانسور و آگاهی صورت میگیرد منتهی سانسور هوشمند. سانسور خرکی این است که رسماً میگویند این هست این هم هست. اینها که اینطوری نمیگویند، ولی شدیدترین دیکتاتوری رسانهای حاکم و مسلط است. از جنگ دوم اینها با همدیگر که دنیا را به خاک و خون کشیدند به آن جنگ جهانی میگویند. جنگ جهانی نبود، جنگ اروپایی بود. اروپاییها (گرگها) خودشان با همدیگر جنگیدند، دهها میلیون از خودشان و میلیونها نفر از غیر خودشان را کشتند. جبهه این جنگها جهانی بود یعنی در قارههای مختلف به خاک و خون کشیدند. اینها جنگ جهانی نبود. جنگ اروپاییها با هم بود. میدانید وحشیترین قاره جهان اروپاست. بیشترین خونریزی و جنگ در 200 سال گذشته یا در اروپا بوده یا توسط اروپاییها در جهان بوده است. همین الآن هم که داریم با هم صحبت میکنیم باز هم همین است. خونینترین و خونریزترین قاره جهان اروپاست، آمریکا هم توله نامشروع اروپاست. هنوز هم جنگها برای غارت جهان زیر سر اینهاست. خودشان میگویند به اندازه بمب اتم بلکه مهمتر رسانه است. چون آمریکا چند هصد هزار نفر را در عرض یک ثانیه با بمب اتم زد، میدانید که هنوز هم آمریکا معذرتخواهی نمیکند. این ژاپنیها را هم تربیت کردند که توجیهشان کنند. من این را قبلاً هم گفتم در همین دانشگاه توکیو دعوت بودیم بحث فلسفه دین بود، سالگرد هیروشیما، گفتند سکوت کنید یک دقیقه سکوت کردیم بعد من گفتم حالا یک دقیقه حرف بزنید چرا یک دقیقه سکوت میکنید؟ این بمباران اتمی جزو سوانح طبیعی مثل زلزله و سیل و سونامی بوده؟ یا نه، این بمب قربانی داشته؟ خودش از هوا افتاده یا کسی انداخته؟ این بمب را چه کسی انداخته؟ چرا علیه او حرفی نمیزنید؟ چرا اعتراضی نمیکنید؟ چرا محکومش نمیکنید؟ بیشخصیت و ترسو، سرشان را انداختند پایین به هم نگاه کردند، یکی قهوه میخورد یکی با موبایلش بازی میکند، آن وقت این مجری که خودش هم از مسئولین آنجا بود گفت بله حادثه تأسفآوری بود ولی حتماً لازم بوده که آمریکا چنین کاری را بکند. اینطوری تربیتشان کردند. بعد من گفتم این حرف تو از بمب اتم بدتر بود. بعد که آمدیم بیرون دوتا از این اساتید و رئیس دانشگاهها آمدند گفتند که ما فهمیدیم که شما چی میگویید؟ شما نمیفهمی ما در چه موقعیتی هستیم؟ ملت ژاپن مثل ملت ایران نیست، حکومت ما هم مثل حکومت شما نیست. ما اینجا الآن در این جلسه، شما را ولو با لبخند تأیید بکنیم سه هفته تا دو ماه دیگر سیاه پخت میشویم از دانشگاه به یک بهانه دیگری نه به این عنوان اخراج میکنند خانهمان را از ما میگیرند پروندهام خراب میشود جای دیگر استخدام نمیشود و... شما این حرفها را راحت میزنید ما اینجا امکان ندارد این حرفها را بزنیم. گفت پسر و دختر ما را میگیرند به زور توی پایگاههای آمریکایی میبرند به آنها تجاوز میکنند ما نمیتوانیم چیزی به آنها بگوییم. 80 سال از جنگ جهانی گذشته، 40- 50 هزار سرباز آمریکایی آنجاست پولش را از اینها میگیرد.یعنی در سال ژاپن باید میلیونها دلار پول به آمریکایی بدهد که شما کشور ما را همچنان در اشغال نگه دارید! اینطور در تحقیر نگه میدارند. آن وقت بچه ما میگوید مرگ بر آمریکا! کاپیتولاسیون، میدانید در تمام دنیا هنوز کاپیتولاسیون است فقط ایران است که کاپیتولاسیون نیست، همه جا به نفع اربابانشان کاپیتولاسیون است تنها کشوری که واقعاً کاپیتولاسیون وجود ندارد اینجاست، آن هم بخاطر امام(ره) و ا نقلاب است.
آن وقت اینجا طبق تعابیر خودشان میگویند بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا آمد به کمک انگلیس و فرانسه علیه آلمان بعد هم علیه کمونیستها (شوروی) بعد ما باید بشویم مالک جهان. البته ما میگوییم رهبر جهان. رهبری جهانی، اما در واقع ما باید بشویم مالک منابع و جوامع، ما باید برای همه تصمیم بگیریم که چگونه استیلای فرهنگی و رسانهای شرط لازم آن است. استیلای در عرصه ارتباطات و رسانه، مدیریت افکار عمومی هم ملتها و هم نخبگان، ما اینها را باید مدیریت کنیم اگر توانستید افکار عمومی را در یک جامعه مدیریت بکنید دیگر لازم نیست هزارتا تانک و توپ و هواپیما و صد هزار سرباز سر کوچه آنجا بفرستید خودشان کاری که تو بخواهی برایت میکنند تازه مالیاتش را هم از آنها میگیری. با افتخار کاری که تو میخواهی برایت میکند، افتخار میکند که به زبان اربابش، زبان انگلیسی، مسلطتر است تا به زبان مادریاش.
حتماً به یک چیزی توجه دارید ماها که مستعمره انگلیس بودیم مثلاً ایران، ترکیه، افغانستان، عراق، تا مصر، اینها به ما زبان انگیسی در مدارس اجباری یاد دادند که همین الان هم هست گفتند این زبان علم است، زبان تمدن است، زبان جهانی است. بعد مستعمرات فرانسه، زبان فرانسوی در مدرسههایشان اجباری است به آنها گفتند زبان علم و تمدن زبان فرانسه است یعنی شما الآن لبنان، سوریه، الجزایر، مراکش، تونس، هرجا بروید در مدارسشان زبان فرانسوی اجباری است میگویند زبان علم و تمدن است، زبان ارباب. آسیای میانه زبان روسی، کشورهای اسلامی منطقه را که گرفتند زبان روسی اجباری است زبان علم و تمدن، زبان روسی است. آمریکای لاتین دیدید همه اسپانیولی صحبت میکنند چرا؟ چون مستعمره اسپانیا بودند آن موقع گفتند زبان تمدن است. آن وقت برزیل زبانش با کل آمریکای لاتین فرق میکند پرتغالی است! چون آن موقع ارباب او پرتغال بود. آنجا همه پرتغالی صحبت میکنند و میگویند زبان علم، زبان پرتغالی است. زبان اینها زبان علم نیست اینها زبان ارباب است. هنوز هم شما جرأت نمیکنید اینجا بگویید مثل کشورهای خودتان، 4- 5تا زبان، ببینید منافع ملی ما در چیست؟ از نظر اقتصاد، مگر انگلستان اقتصاد اول جهان است؟ انگلستان یک کشور ورشکسته است. اسکانیوز همین دو – سه هفته پیش گفت 50 درصد مردم انگلیس میگویند ما تا آخر برج اگر بخواهیم زنده بمانیم باید بین غذا و دارو و اجاره خانه یکیاش را انتخاب کنیم! زمستان که میآید بین گرما و چی باید یکیاش را انتخاب کنیم نمیتوانیم. تا آخر ماه نصف ملت باید قرض بگیرند و یا یکی از لوازم منزلشان را باید بفروشند خب این انگلیس است. ما الآن چه وابستگی و چه نیازی و چه دِینی به اینها داریم؟ مگر اقتصاد اول جهان است؟ سیاست اول جهان هم نیست. اینها قرن 19 ارباب بودند الآن کارهای ندارند. قدرتی ندارند شما دیدید کشتیهایشان را گرفتیم هیچ غلطی نتوانستند بکنند. از نظر علمی در دنیا اول هستند؟ نه. خب شما باید ببینید ملاحظاتتان به لحاظ اقتصادی الآن اقتصادهای برتر دنیا کجاهاست؟ این یک زبان، جمعیت زیاد و زمینه تجارت کجاست؟ به لحاظ فرهنگی مخاطب ما کجاست و کدام زبان است؟ خب شما باید زبان مالایی، زبان اردو، بعضی از زبانان آفریقایی، اینها را باید یک عدهای یاد بگیرند آموزش ببینند منتهی در پروژهای که نخبگان باید تعریف کنند که برای تجارت ما به این سهتا زبان در مدارس آموزش بدهیم. برای سیاست و بُرد دیپلماتیک و فرهنگی در جهان ما به این زبانها احتیاج داریم. شما میدانید که اسلام تا ایران به زبان عربی آمد از ایران به بعد به زبان فارسی رفت. نمیدانم دوستان این را میدانند یا نه. یعنی اسلام از ایران به غرب به شرق و شمال به زبان فارسی رفته است تا چین و مالزی به زبان فارسی رفته است. همین الآن بین مسلمانهای چین بروید چندصدتا زبان فارسی است به وضو میگویند دستنماز. کلمه فارسی است. در اندونزی و مالزی یک عالمه زبان فارسی است. از این طرف تا بالکان و اروپا، من دانشگاه سارایبو (بوسنی) رفتم گفت ما 46 دیوان شعر فارسی از شاعران خودمان اینجا داریم یعنی شاعران اروپایی و بوسنیایی که 46 تا دیوان فارسی دارند خودشان نوشتند این خلافت عثمانی که در جهان 600 سال ابرقدرت بود خلفای عثمانی با این که با ایران و زمان صفویه مدام درگیر و اصطکاک داشتند خودشان زبان فارسی میدانستند و به زبان فارسی شعر گفتند. زبان رسمی دربار عثمانی مدتها زبان فارسی بوده است. در شمال آفریقا در سودان یک عالمه کلمات فارسی دارند. یعنی این زبان دریچه فرهنگ است. این زبان هم نفوذ هم فرهنگسازی است و هم قدرت است. شما هر زبانی را بدانید آن وقت میروید کتابهای آن را میخوانید فیلمهای آن را میبینید موسیقی او را گوش میکنید و تاریخ آن را میخوانید. الآن شما یک زبان دیگر یاد بگیرید میروید سرچ میکنید کتابهای آنها، فیلمهای آنها و تاریخ آنها را میخوانید آن وقت میشوید کپی او. اینها به همه اینطوری تفهیم کردند که زبان علم و تمدن و جهان اینهاست. چرا؟ چون در قرن 19 و 20 این سه – چهارتا دنیا را قاپیدند. غارت کردند و نسلهای بعد را خودشان تربیت کردند. زبان هند، هندیها تا صد و خوردهای سال پیش فارسی بلد بودند الآن هیچ کس بلد نیست. همه انگلیسی. زبان فارسی ممنوع، زبان انگلیسی اجباری. ببینید نخبهها را اینطوری کنترل میکنند کن نخبهاش آرزو کند کاشکی من هم چشمانم سبز بود، کاشکی مادرم اهل آنجا بود، چه میشد که من هم آنجا به دنیا میآمدم؟ چه میشد که آنها یک نظر رحمتی به ما بکنند؟ یک دستی به سر ما بکشند؟ ببینید من زبان آنها را از زبان مادری خودم بهتر بلدم، من بیشتر ادای آنها را درمیآورم به سبک آنها لباس میپوشم، رژیم غذایی من عین آنهاست من در دانشگاه آنها درس خواندم، شما چند بار به آنجا سفر رفتی؟ من دو تا! من 6تا. 3تا رفتم! توهم و حماقت. حماقت به جای حقیقت. نخبهها را اینطوری در خدمت میگیرند. از خانوادههای مرفه و بالا از اول هم که میآیند با یکسری اساتید نفوذی آنجا وصل هستند اصلاً آنها آنجا هستند پول می گیرند، پورسانت میگیرند از همین اول این بچهها را عقدهای که اینجا بدبخت هستید، اینجا نمیشود کار کرد، بیچارهاید، اینجا گند است، اینجا بدترین جای دنیاست، یأس و نگرانی و اضطراب ایجاد کنند، بستهبندیشان میکنند آنجا میفرستند پورسانت میگیرند! به فلان کمپانی و فلان کشور، بعضیهایشان هم که آنجا میفرستند سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب روی آنها کاملاً سوار میشود. بنیاد نخبگان معاونت علمی باید برای اینها متأسفانه مدارس غیر انتفاعی قرار بدهد که اینها باید به کمک آموزش و پرورش بیایند آنچه که در مدرسه غیر انتفاعی میگویید باید در مدرسه دولتی هم همان را بگویید و همانقدر وقت بگذارید چرا نمیگذارید؟ خب باید آسیبشناسی کند که ما میتوانیم مدرسه غیر دولتی باشیم دانشگاه غیر دولتی باشیم اما به نحو درست که به آموزش و پژوهش کمک کند نه این که آنها را نابود کند.
به هر صورت یک شعارهایی را برای ما درست کردند مثلاً نظریه جریان آزاد اطلاعات، این کلمه را زیاد میگویند و میشنوند در رسانهها و دانشگاهها آموزش میدهند یک عده هم ساده اینجا آنها را باور میکنند. بعد خودش میگوید هدف ما نفوذ فرهنگی است، پیشبرد دیپلماسی ماست و تسهیل سلطه اقتصادی ما بر آن کشورهاست و در سراسر دنیا، در حوزه اقتصاد تئوری توسعه را مطرح میکنیم. تئوری که اینها فکر کنند توسعه یعنی وابستگی هرچه بیشتر به سرمایهداری غرب. یعنی اقتصادهای ملی همه باید در خدمت اقتصاد جهانی سرمایهداری باشد و پیچ و مهره او قرار بگیرند. بعضی از همین آقایان روشنفکرنما که قبلاً تصمیمگیر بود که کل اقتصاد را اینها داشتند برنامهریزی میکردند حالا جالب است آن روز دیدم بیانیه دادند که اقتصاد چطوری شده است! خود شماها ..... این برنامهها را ریختید همه را کپی هم کردید و بعضیهایش را هم به دستور دیگران عمل کنید. من یادم هست که بعضی از اینها – که اگر اسمهای آنها را ببرم میشناسید نمیخواهم اسم ببرم- قبل از این که برنامهریزی دست خودشان بیفتد میگفتند که چیزی به عنوان اتاق فرمان سرمایهداری جهانی وجود ندارد شما دارید با توهم میجنگید توهم توطئه است سرمایهداری یک اسم است کمونیستها این اسمها را ساختند که سرمایهداری بینالملل! اتاق فرمان دارد! هسته مرکزی سرمایهداری! این چرت و پرتها چیست؟ یک مسابقه آزاد علم و ثروت است، شما آنهایی که ضعیفتر هستند به قویها حسودی میکنند اسمهای بد و بد و ترسناک روی آنها میگذارند. کدام اتاق مرکزی؟ توطئه سرمایهداری! سرمایهداری چیست! سرمایهداری فقط یک کلمه است شخصی به نام سرمایهداری وجود ندارد! خیلی خب. بعد که آمدند زیر کار زاییدند هرچه امتیاز دادند تحریمها بیشتر شد تورم و مشکلات بیشتر شد بعد آمدند گفتند این نمیگذارد ما کار کنیم. گفتیم چطور؟ گفت هرجا میخواهیم نفت بفروشیم نمیگذارند، با هر بانکی میخواهیم کار کنیم، نمیگذارند، از یک مرکز واحد دارند توطئهها را رهبری میکنند، شماها که ده سال پیش گفتید چیزی به نام اتاق فرمان سرمایهداری وجود ندارد، حالا چطور وجود دارد؟ در همین چند سال وجود دارد؟ اگر وجود ندارد چطور رسانهها، بانکها، بندرها، پالایشگاهها را اینها دارند رصد میکنند که حتی ما توی آب وسط اقیانوس نفت را نتوانیم کشتی به کشتی کنیم؟
یک عده میگویند رسانهها در جهان رسانههای آزاد هستند و چیزی به نام اتاق فرمان رسانههای جهانی وجود ندارد این امپریالیزم رسانهای، امپراطوری رسانهای صهیونیستی همه اینها دروغ است، همه اینها شعار است، کجای اینها شعار است؟ اینها به ما توی دانشگاه توی رسانه میگویند تئوری آزاد اطلاعات، (Free Information Theory) بعد صدتا پایاننامه، ارتباطات آزاد! کدام ارتباطات آزاد؟ شما خبرها را از صدتا واقعیت دوتایش را برای خبر انتخاب میکنید آن دوتا را هم آنطور که میخواهی خبرهایش را میگویی با تفسیر خودت و گزینش خبر. بقیه رسانهها هم که اجازه نمیدهید کار کنند! سانسور کامل است کدام جریان آزاد اطلاعات؟ نفوذ فرهنگی، پیشبرد دیپلماسی، سلطه اقتصادی، تئوری توسعه، توسعه اقتصادی، در حوزه اقتصاد تئوری توسعه، در حوزه رسانه تئوری جریان آزاد اطلاعات، جامعه جهانی. همهاش را دروغ میگویند شما اصلاً اجازه نمیدهید اطلاعات جهانی بشود نه هر آنچه که دارید اجازه میدهید دیگران بفهمند و مطلع بشوند نه اجازه میدهید دیگران خبری و نظری جز آن چیزی که شما میخواهید تولید کنند یا اگر تولید کردند بتوانند توزیع کنند. با وسایل ارتباط جمعی، راه رشدی جز راه رشد سرمایهداری نیست، شماها کشورهای جهان سوم هستید، تنها رقیب ما سوسیالیزم و تروریزم بود، آنها هم که شکست خوردند، پس حقانیت ما ثابت شد، نه آقا ضعف آنها بود نه قدرت شما. روسیه کمونیزم بود نه محتوای سرمایهداری. او شکست خورد شما پیروز نشدید، او از خودش شکست خورد کمونیزم و سوسیالیزم از خودش شکست خورد و الا غرب را شکست داده بود، نصف جهان را گرفته بودند آن نصفه دیگر هم روشنفکران دانشگاهها اپوزیسیون همه چپ و سوسیالیست بودند. خودتان توخالی بودید، امام(ره) گفت مشکل اصلی شما اقتصاد نیست بلکه مشکل اصلی شما پوچی ایدئولوژیک شماست! وقتی این هستی را بیمعنا میدانی و ماتریالیست هستی و خدا که همه حقیقت و اصل حقیقت است او را نمیتوانی بفهمی و درک کنی و نسبت انسان را با او نمیتوانی برقرار کنی تو پوچی. تو همین الآن هم که ماندی بیخودی ماندی، شما از قبل پوکیده بود، ضعف شما بود نه قدرت سرمایهداری. بعد امام(ره) به گورباچف گفت حالا که دارید از بین میروید دنبال وعدههای آمریکا و سرمایهداری راه نیفتید، در باغ سبز به شما نشان میدهند ولی مشکلات اقتصادی شما را آنها نمیتوانند بکنند و نمیخواهند هم بکنند فقط نابودتان میکنند به سمت معنویت و توحید بیایید تا حالا شعار زحمتکشان و گرسنگان و مظلومین جهان را به دروغ میدادید، یک امپراطوری استعماری جدید تشکیل دادید حالا بیایید واقعاً کنار محرومین جهان و زیر پرچم توحید باشید. که گورباچف چند سال قبل که مصاحبه کرده بود گفت ایشان که این نامه را نوشت ما خیلی هم تعجب کردیم و هم عصبانی شدیم که این پیرمرد را نگاه کن! ما بزرگترین قدرت تاریخ بشر هستیم بزرگترین ارتش تاریخ را داریم این به ما میگوید که صدای شکستن استخوانهایتان دارد میآید! شما دارید به سمت موزه میروید قبرستان تاریخ، میگوید آن موقع ما هم عصبانی شدیم و هم تعجب کردیم، حتی آن موقع من در شورای مرکزی حزب کمونیست شوروی نامهاش را که خواندم میدیدم همه به هم چپ چپ نگاه میکنند که این حرفها یعنی چه؟ این چه پررو است؟ چطور جرأت میکند؟ بعد گفت چند سال بعد که شوروی از هم پاشید، اقتصادمان را هم که گفتیم سوسیالیزم و کمونیزم نه، سرمایهداری آری، از قبل بدتر شد، بزرگترین صادرات شوروی کشورهای کمونیستی خانمهایشان بودند. خود گورباچف میگوید که اینطوری شد که ارز بیاورند که زندگیهایشان بگذرد. صادرات آنها زنها و دختران آنها شدند! میگوید بعد که این اتفاق افتاد بعد من فهمیدم که این پیرمرد چه میگوید که البته هنوز هم نفهمیده بودی اگر هم میفهمیدی... هنوز هم یک کمی از آن را فهمیدی.
خب من عرضم را ختم کنم با این تعبیری که "هربرت شیلر" در دهههای گذشته دارد از نظریهپردازان اصلی همین ارتباطات است بعضی از پیشبینیهایی که آن موقع کرد الآن اتفاق افتاده است آن موقع نبود. میگوید این نظریه یکی نظریه جریان آزاد اطلاعات در عرصه رسانه و فرهنگ، یکی نظریه توسعه سرمایهداری در عرصه مدیریت و اقتصاد، اینها پایههای اساسی ایدئولوژی ارتباطات و رسانهها برای تأمین سلطه جهانی غرب بوده است. یک رکن آن رسانه بوده، ما با رسانه افکار عمومی و اذهان جهان را بمباران کردیم و تصرف کردیم وقتی ذهنها را تصرف کنیم بدن هرکسی و بدن هر ملتی تابع ذهن آن شخص و آن ملت است. ذهن او را سرویس کن، وانمود کن داری به او سرویس میدهی، ما داریم به شما خدمت میکنیم، رسانه، فضای مجازی، سینما، فیلم، اخبار، وانمود کن داری به آنها سرویس میدهی ولی در واقع سرویسشان کن! ذهنشان را سرویس کن. ذهن که سرویس شد زبان سرویس میشود به آنها تلقین کن که چگونه جهان را ببینید و بیندیشید. جای دوست و دشمن را به او القاء کن، خوشبختی چیست بدبختی چیست، بر اساس آن بعداً میاندیشد و تصمیم میگیرد و بعد بر همین اساس حرف میزند. زبان تابع ذهن است. بعد بر همین اساس زندگی میکند وعمل میکند. خودش به استقبال تو میآید و میگوید ما با رسانه کاری کردیم و میکنیم که نسل دوم و سوم کسانی که علیه ما شوریدند خودشان به استقبال ما بیایند، تنفر شدید و جهل شدید. یک علت آن بیعرضهگیها و کمکاریهای ماست یک علت آن رسانه است. این وزیر اطلاعات دولت روحانی و خودش سه – چهار بار با افتخار گفتند ما فضای مجازی را مدیریت نمیکنیم! شما سختافزار درست میکنید بدون نرمافزار؟ میدانید مثل چیست؟ بگویید ما همه جا را لولهکشی کردیم ولی آنها آمدند توی آن فاضلاب ریختند! ما به همه خانهها لولهکشی کردیم خب لولهکشی آب را داری منتقل میکنی یا فاضلاب؟ این هنر است؟ مسلمان اینطوری است؟ قرآن میگوید اگر یک نفر را گمراه کنی مأیوس کنی، بیدین کنی، فاسد کنی، گویی با همه بشریت این کار را کردی و جهنمی هستی. همین دوتا پسرهایی که بچههای بسیجی و بچههای اردوی جهادی، چه بچههای گلی، این دوتا را زده، یکیشان را سلاخی کارد کارد کرده است. باور کنید صدام را به من بدهند من اینطوری نمیتوانم کارد بزنم. این چطوری کارد به این بچه زد؟ و آن یکی دیگر را شاهرگ گردنش را زد؟ خود این گفت که من به جان مردم افتادم و برادرکشی کردم. مقصر آن را گفت فلانی است چند تا از این سلبریتیهای بیشرف که خودشان در رفتند آنجا، گفت ما طرفدار اینها بودیم این به من گفت و من تحریک شدم. خبرهایی که در ماهواره و فضاهای مجازی میگفتند که آی کشتند آی سوزاندند، تیکه تیکه کردند و... یک مرتبه دیدم چاقو توی دستم هست گفتم حالا که چاقو توی دستم هست اسراف نشود استفاده کنم! رفتم توی خیابان 7- 8 نفر را زدم. خود این میگوید که من قربانی این فضای مجازی شدم. حالا البته یک بخشیاش بهانه است ولی در عین حال این است یعنی دیگرانی که میگویند مدیریت نباید کرد، هرکسی چنین فکری دارد در خون اینها شریک است. اینهایی هم که میگویند اصلاً فضای مجازی بیخود است جلوی آن را بگیرید! اینها خیال میکنند میشود به دوران قبل از فضای مجازی برگشت! میگوید قبلاً فضای مجازی نبود چه کار میکردیم؟ کل آن را ببندیم الآن هم همینطور. اینها به نظرم عقب افتاده هستند! مگر امکان بازگشت هست؟ باید مدیریت کنید، باید نخبگانی وارد عرصه بشوید.
عذر میخواهم که حرفهای تکراری زدم. جلسه دیگری خدمت شما برای گفت و شنود میرسم و از فرمایشات شما استفاده کنم. ببخشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی